وِل کـُن جَـهان را... قَـهوِه‌ات یَــخ کــَرد!

باران عشق بود به گمانم...

سه شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۶، ۱۱:۵۲ ق.ظ

باران که شدت گرفت همه‌ی اهل خانه چپیدند داخل، پرده‌ی آبی‌رنگ و ضخیم ِ جلوی در را چنان منظم کشیده بودند که مبادا قطره‌ای از باران به شیشه‌ی در بخورد، هیچ صدایی هم از هیچ‌کدامشان نمی‌آمد، باران بارید، پنجره‌ را شست، حیاط را شست، موتور ِ مرد ِ خانه را هم...

چایی تازه دم را ریختم توی لیوان و به سرم زد تا کمی خنک شود بروم زیر باران، مگر نه سهراب خیلی پیش‌ترها گفته بود: "زیر باران باید رفت"؟ دست‌هایم را باز کردم و چرخیدم، باران سردی بود... باد تندی هم می‌وزید و صاعقه‌ها و رعدها ترسناک بودند...

آب ازم چکه می‌کرد بدنم به لرزه افتاده بود...

لیوان چایی سرد بود و باید بیخیالش می‌شدم، خود چایی از لیوان هم سردتر، درست مثل آدم‌هایی که بی‌توجهی و بی‌اعتنایی می‌بینند و سرد می‌شوند، یخ می‌شوند...

از خانه بیرون زدم، به خیالم تمام آدم‌های شهر به خانه‌هایشان پناه برده بودند که مبادا خیس شوند و سرما بخورند... فرصت طلایی قدم زدن در کوچه‌ و خیابان‌ها بود، اما به پیچ کوچه نرسیده دختری را دیدم که می‌دوید و باران لحظه‌ای ازش غافل نمی‌شد، مرا که دید لبخندی زد و رد شد، لبخندش به دلم نشست حداقل یک نفر را دیده بودم که در باران می‌خندید و خودش را در هزارتوی خانه قایم نکرده بود، به وسط کوچه نرسیده بود که دیدم مردی از آن سر کوچه دوان دوان می‌آید و چتری روی سر دارد، طولی نکشید که هر دو به همدیگر رسیدند، دختر خودش را انداخت در آغوش مرد و مرد چتر را بالای سر او گرفت اما نمی‌دانم دختر چه گفت که مرد چتر را بست و دست دختر را گرفت بعد آرام آرام قدم زدند باران هم روی سر و بدنشان می‌رقصید...

حالا راز لبخند قشنگ آن دختر را فهمیدم، عشق تنها چیزی بود که در آن لحظه تا این حد او را زیبا و دلنشین نشان می‌داد، به دلم نشست این قرار ملاقاتشان در آن زمانی که باران همه‌ی آدم‌های شهر را خانه‌نشین کرده بود و قطرات باران از همدیگر سبقت می‌گرفتند... به آسمان نگاهی انداختم و در دلم دعا کردم باران به زودی بند نیاید و همچنان ببارد...
چقدر عکس هدرتون قشنگه :)))
نگاهتون قشنگه :)
منم دلم میخواد یه اینجوری از نزدیک ببینم حس خیلی خوبی به آدم میده:) ادرس بده دفعه ی بعدی منم سر کوچه‌شون بایستم بلکه بببنمشون:))
منم دیروز زیر بارون قدم زدم، با وجود اینکه همه تو فکر گلو دردهام و سرما خوردگیم بودن ولی حس کردم که چقدر زیر بارون قدم زدن و حس خوبش رو به خودم بدهکارم:)
یاعلی
بیا بوشهر در خدمت باشم :)

اِ بوشهر بود؟ بذار بیام خبر میدم بهت ادرس بدی:))
آره اونجا بودم اگه خونه ی خودمون بودم بابام عمرا میذاشت برم زیر بارون :دی

بارون برای من غم‌انگیزه
گریه رو تداعی می‌کنه برام :(
شاید چون اینجاها بارون خییییییییییییلی کم داریم هر وقت بباره برامون شادی میاره
بااران رو عاشقم :))
هر وقت باران باشه - منم باید باشم :))
پس بیا بوشهر :دی
مدت ها بود اینچنین با یک متن ادبی اینجوری همدلی نکرده بودم :) خیلی خوب بود ممنون
نظر لطف شماست جناب دچار :)
بوشهر الان بهشته. بهاره در واقع!
آی گفتی :)
از همه چیز قشنگ تر قلمت ئه :)
ممنون از نگاه زیباتون بانو :)
بلیط گرفتم برای 9 ام پرواز دارم :دی خخخخخ
تفریحی میای؟ خانوادگی میای؟ برنامت چیه؟ :دی
میام تفریح ، دریا ، غروب ، نخلستان ، خرید و ...
من شنبه میرم بوشهر، دوست داشتی و وقت داشتی بهم خبر بده همدیگه رو ببینیم، البته اونجا وبلاگ دسترسی ندارم تلگرام یا اینستا هستم
چقدر دلم بارون خواست... بارون یعنی عشق و منم آدمی که تو عمرم حتی یک چتر هم نداشتم...
منم اصصصصصلا چتر استفاده نمیکنم
خب منم دلم خواست خب :دی
خانواده م نمیذارن برم زیر بارون مریضم شم :(
ولی بیشتر دلم دوتایی زیربارون خواست :دی
خب منم دور از خانواده بودم برا همین رفتم زیر بارون :دی
دلمان خواست! *_*
:*
چه متن پر از احساسی.

شما بوشهری هستید؟
بله بوشهر هستم.
در راستای کامنت اول باید بگم که ولی من اون هدر قبلیتون رو بیشتر دوست داشتم:)
کدوم هدر
خیلی وبلاگ قشنگی دارین
نظر لطف شماست
از کجا معلوم بانوچه جان؟ شاید خدا بارون رو بخاطر لبخند این دوتا عاشق فرستاده بود شهرمون :) 
پس خوشا به سعادت من که خدا منو لایق دیدن این صحنه ی زیبا کرد...
زیبا بیان شد
زیبا خواندید
هنوز منتظر یک قطره باران...



سربزنید
هنوز...
چندوقتی بود دلم از این متن ها میخواست
ای جانم :)
آدمایی که زیربارون راه میرن یه چیزی تو وجودشون دارن که بقیه ندارن... به نظر من البته :)

بارون قشنگه، عشق قشنگه، جفتشون که کنار هم بیان دیگه غوغاس...
بارون قشنگه... خیلی قشنگه... حیف که نمیاد دیگه این روزا :(
همون که یه خانمی با چادر در کوچه ها پرسه میزد:)
آهان... یادش بخیر...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">